به نظرتون چقدر طول می کشه که یکی بتونه در شغلش آدم برجسته ای بشه؟
کاردرست ها چه کارى مىکنن که از بقیه متمایز میشن؟
اینها پرسشهایی بود که “پروفسور جان هایز” دنبال جوابش میگشت. ایشون سالها نقش تلاش، تمرین و دانش رو در کسانى که در کارشون سرآمد بودن بررسى کرد و میخواست ببینه چقدر طول کشیده که این افراد در “کلاس جهانی” تونستن خودشون رو عرضه کنن. پروفسور هایز، اول اومد آثار درخشان آهنگسازهاى مشهور و هزاران قطعه موسیقیایی که بین سالهای ١۶٨۵ تا ١٩٠٠ ساخته شده بود رو تحلیل کرد.
سئوالی که در ذهن ایشون مدام میچرخید این بود: “از موقعی که اون آهنگساز کارش رو آغاز کرده تا زمانیکه تونسته یه قطعه موسیقی شاهکار رو خلق کنه تقریبا چقدر طول کشیده؟”
ایشون پونصد قطعهاى که مکررا توسط سمفونیهای سراسر دنیا اجرا شده بود رو جمع آوری کرد و متوجه شد که هر قطعه شاهکار “ده سال” بعد از شروع کار آهنگساز نوشته شده.
بنابراین ایشون اینطور نتیجه گیری کرد که ظاهرا هیچ کسی نمیتونه قبل از ده سال تلاش در کارش، خارق العاده بشه. حتی موتزارت که به “نابغهء نابغه ها” هم مشهوره، بعد از ده سال، اولین قطعه مشهورش رو خلق کرده. اما سپری کردن ده سال به تنهایی کافی نیست.
پروفسور هایز دومین فاکتور موفقیت رو بعد از تجربه ده ساله، “تمرین هدفمند” معرفی کرد.
تمرین هدفمند یعنی چی؟ یعنی تلاشِ متمرکز و جهت دار به جای تلاش چشم بسته و عادتی.
مثال: “جاش وایتزکین” یه رزمی کار مشهور آمریکاییه که بارها مدال طلایی قهرمانی کشورش و جهانی رو صاحب شده. در فینال یه مسابقه، متوجه نقطه ضعفی در خودش میشه. در کتابش نوشته که وقتی حریفش، پاش رو بالا می برده و به نوک بینی اش ضربه می زده، ایشون به شدت عصبانی میشده و بعد کلا تمرکزش رو از دست میداده و نمیتونسته استراتژی خوبی رو پیش بگیره.
بنابراین بعد از مسابقه، تصمیم میگیره یه حریف تمرینی برای خودش دست و پا کنه تا مدام این حرکت رو باهاش تکرار کنه تا بتونه “کنترل کردن احساساتش” رو تقویت کنه و این ضعف رو از بین ببره. این یه نمونه از تمرین هدفداره.
دکتر بهزاد چاوشی